کد مطلب:326780 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

مقاله ی اول
قصد نداشتم كه بر مطالب متن و توضیحات، راجع به باب چیزی بیافزایم. ولی چون بعضی نكات را مؤلف كتاب المتنبئین نمی دانسته و توضیح آن لازم بود، مقاله ای نسبة مختصر در این مورد لازم بنظر می آمد. این مقاله از اسناد رسمی و كتب مورد اطمینان گرفته شده و در حقیقت این خلاصه ای است از كلیه ی كتب راجع به باب و بدعتش:

تولد باب در اول محرم سال 1235 هجری اتفاق افتاد. این شخص كه ابتدا ادعای بابیت و سپس مهدویت كرد و از طرف اتباعش به القاب سید ذكر، عبدالذكر و باب الله، نقطه ی اولی و طلعت اعلی و نقطه ی بیان خوانده شده است، در 25 سالگی ادعای واهی و هوس آمیز خود را بر زبان آورد. پدر او زود مرد. به طوری كه سید علی محمد صغیر بود و بعضی نوشته اند كه بچه ی شیرخواره بود. سرپرستی او را سید علی معروف به «خال» (به معنای دائی) به عهده گرفت. شش یا هفت ساله بود كه به مكتب شیخ عابد رفت و پنج شش سال در آن مدرسه مقدمات زبان فارسی را فرا گرفت.

در هنگام درس خواندن بسیار كودن و بلید بود و میلی به درس نداشت تا جائی كه مورد توبیخ سید علی قرار گرفت و شیخ عابد نیز او را تنبیهات یدی می نمود و به همین جهات است كه سید در كتب خود از تنبیه یدی به شدت منع كرده است. زیرا خاطره ی دوره ی تلمذ خود را فراموش نمی توانست بكند. بالاخره چون تحصیلات او به جائی نرسید، سید علی او را از مكتب بیرون آورد و در كار كسب واردش نمود. سید چند سال بعد با زنی بنام «حبیبه» ازدواج كرد و سال بعد طفلی یافت به نام احمد. اما طفل
دیری نپائید و در سال 1259 مرد و باب درباره ی زن و فرزند خود آیه هائی ساخته (رجوع شود به تفسیری كه باب از سوره ی یوسف نموده و این موضوع یعنی آوردن نام زن و طفل در كتاب خود، نموداری از حس خودخواهی و شهرت طلبی اوست). این زن تا 1300 قمری زنده بود (ژورنال آزیاتیك سال 1889 شماره ی 12). سید از شیراز به بوشهر رفت و از این شهر سفری به كربلا و نجف نمود و باز بدین شهر برگشت و دوره ی تجارت او هم در این شهر گذشته و هم در این جاست كه طبق گفته ی اعتضاد السلطنه به روی پشت بام در آن حرارت سوزان بوشهر تن به ریاضت می داد تا بتواند خیالات دور و دراز خود را صورت حقیقت دهد و این نكته یعنی ریاضت وی، با همه انكار پیروانش، درست است و وی بدین كار مشغول بوده (تاریخ نبیل زرندی). تا عاقبت به قول مرحوم رضا قلی خان هدایت به جای تسخیر شمس كارش به «بروز شمسات» كشیده و در این مدت مسلما در خط ادعا و خیال خام خود بوده زیرا با علما در مجالس به بحث می پرداخته و با زواری كه از طریق كربلا و نجف و اعتاب مقدسه از راه بوشهر به ایران می آمده اند حشر و نشر داشته و در مجالس سوگواری و عزاداری آل عبا شركت می كرده و اظهار تاسف و سوگواری می نموده است.

در این روزها سن باب بین 24 و 26 بود، تا اینكه در سال 1260 همین كه چند ساده لوح یافت خیالات دور و دراز خود را افشا كرد و به ادعای بابیت و مهدویت و بالاتر از اینها یعنی آوردن دین جدید پرداخت.

اما راجع به این كه چطور عده ای فریب او را خوردند، هر چند كه
جای بحث آن نیست، باید دانست كه در آن دوره دین سازی كار روزه شد بود و چندین نفر من جمله آقا خان محلاتی و مخدوم قلی تركمان و سید كلاردشتی و امثال آن از همین ادعاها كرده و دین ساخته بودند. عمده گروندگان به باب از شیخیه و شاگردان سید كاظم رشتی بودند. سید معتقد به قرب ظهور بود. و در مجالس درس خود بدان اشاره می نموده و این عقیده به قرب ظهور هم شاید از زیادی فسادی بود كه در آن روزگار در ایران حكمفرما بود و مردم انتظار داشتند كه حضرت ولی عصر صاحب الزمان ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد نماید و همین انتظار مردم وسیله ای به دست شیادانی مثل باب داد تا ادعای مهدویت نمایند.